حقوقی اجتماعی مذهبی شعر و...

بررسی کلیه مسائل حقوقی اجتماعی مذهبی شعر و...

حقوقی اجتماعی مذهبی شعر و...

بررسی کلیه مسائل حقوقی اجتماعی مذهبی شعر و...

هدف از ایجاد این وبلاگ بررسی مسائل روز حقوقی اجتماعی شعر و طنز می باشد
نویسندگان
آخرین نظرات
  • ۱۴ شهریور ۹۵، ۱۶:۲۳ - sec ret
    :))
  • ۶ شهریور ۹۵، ۱۷:۱۴ - فروشگاه فایل پوشه
    جالب بود
  • ۳ شهریور ۹۵، ۱۷:۵۷ - Roghaieh ..
    :\

۶۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۳ ب.ظ

مردان غول چراغ جادویی علاءالدین نیستند.


به دختران خود یاد دهید

قبل ا ز ازدواج به آرزوهایشان برسند،

مردان غول چراغ جادویی علاءالدین نیستند.

برتراند_راسل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۳
حسن رضائی
دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۴۲ ق.ظ

هنگامی که همه در آمریکا در جستجوی طلا بودن


هنگامی که همه در آمریکا در جستجوی طلا بودند یک نفر با فروش بیل میلیونر شد، اما هیچ کس طلا پیدا نکرد !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۴۲
حسن رضائی
دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۶ ق.ظ

فریدون_مشیری

هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مى‌شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا مى‌کند
خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند...

فریدون_مشیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۳۶
حسن رضائی
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۹ ق.ظ

همه چیز را رها و به خدا واگذار کنید


همه چیز را رها
و به خدا واگذار کنید
ما تنها یکبار
تجربه بندگی داریم
ولى او از ازل خداست

هیچوقت نگران فردایت نباش،
خدای دیروز و امروزت،
فرداهم هست ...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۹
حسن رضائی
شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۳ ب.ظ

داستان عشق حضرت حافظ و شاخه نبات


داستان عشق حضرت حافظ و شاخه نبات

آورده‌اند که:
سال‌ها پیش خواجه شمس‌الدین محمد شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات. در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده می‌شد و شمس‌الدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش می‌داد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۳
حسن رضائی


درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند
عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۳
حسن رضائی