رهـگـذر کــمـی آهسته تر اینجا زندگیست !!
می شود رفت
و زودتر
به مقصد رسید ،،،،
می شود با شتاب رفت
و گــُلهای
کنار جاده را ندید!!"
اماحیف است ،،،،
رهـگـذر کــمـی
آهسته تر اینجا زندگیست !!
می شود رفت
و زودتر
به مقصد رسید ،،،،
می شود با شتاب رفت
و گــُلهای
کنار جاده را ندید!!"
اماحیف است ،،،،
رهـگـذر کــمـی
آهسته تر اینجا زندگیست !!
طنز
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت : آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ !
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ لوس ﮐﻨﯽ، ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ .
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﯼ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ.ﺩﺭ ﺍین صورت ﯾﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ می شوند ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنند !
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، به رﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ ﮐﻦ ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ " ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ " ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ...
دکتر_الهی_قمشه_ای
تو جلسه روضه خانومها.خانم روضه خون رو به بقیه کرد و گفت: به.شوهراتون حق ازدواج مجدد بدین تا به گناه
آلوده نشن...!
همین نصیحت کافی بود که یه خانومی بلند بشه و بره در گوش خانم جلسه ای بگه: خدا اموات شما رو بیامرزه که با این حرفت راحتم کردی، مونده بودم چجوری بهتون بگم..من زن دوم شوهرتون هستم...
خانم جلسه ای از حال رفت و بیهوش شد..
خلاصه با کلی آب پاشیدن رو صورتش و ماساژ قلبی به هوش اومد..
خانومه بهش گفت اگر خودت به حرفات پایبند نیستی الکی مردم رو نصیحت نکن..من خودم شوهر دارم فقط میخواستم ببینم خودت به حرفهایی که میزنی ایمان داری و عمل میکنی یا نه?!!
چاه مکن بهرکسی اول خودت بعدش کسی
ضرب المثل انگلیسی
اشتباه پزشک،زیرخاک دفن میشود
اشتباه یک مهندس،روی خاک سقوط میکند
اشتباه یک معلم ،روی خاک راه میرود و جهانی را به فنا میکشد.
بیدمجنون
همه چی با یه سؤ تفاهم ساده شروع شد. درست وقتی که اونو به یه فنجون چایی از فلاسک کوچولوی داخل کوله پشتیم دعوت کردم. همه من و فلاسکمو میشناختن، یه دانشجوی مهندسی که پاتوقش کتابخونه ی دانشکده بود و کمتر چایی شو با کسی شریک می شد.
بزرگ ترین خیانتی که میتوانی
در حق کسی کنی این است که
او را در یک امید نشدنی و
محال،حبس اش کنی
و بگذاری انتظار بکشد!
ژان_فرانسوا
ازعزرائیل پرسیدند:
تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بارگریه کردم
ویک بارترسیدم.
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است.
وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی
دنیا پر از تباهی است نه بخاطر آدمهای بد بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب.
چه زیبا گفت خسرو شڪیبایی عزیز
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ڪﺴﯽ ﺭﺍ
ڪﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ڪﺮﺩ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ڪﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ
ڪﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ڪﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ڪﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ می دﻫﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ڪﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ...!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ڪﺴﯽ ڪه
ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩم ها ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬڪﺮ ﺷﺪ!!!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ...
ﯾڪﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ڪﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ....