بعضی دردها مثل چایی میمونن
بعضی دردها مثل چایی میمونن
با گذشت زمان سرد میشن
ولی تلخیش از بین نمیره...
بعضی دردها مثل چایی میمونن
با گذشت زمان سرد میشن
ولی تلخیش از بین نمیره...
باید بروم..
دلتنگ که شدی
گلدان کوچک پشت پنجره را ببوس!
من یک روز
که خیلی دلتنگت بودم
دلم را همانجا خاک کردم..
معصومه_صابر
من بیشتر از اینکه صبور باشم، حسودم.
به چی یا کی، خیلی مهم نیست!
من به هر اتفاقی که یه سمتش تو باشی و طرف دیگش خودم نباشم حسودم!
من ساعتای زیادی به عکسای تو خیره می شم و به آدمایی نگاه می کنم که چقدر شبیه من نیستن.
به لبایی که تو رو صدا می زنن، به گوشایی که از تو می شنون، به چشمایی که تو رو می بینن.
و به این فکر می کنم که چقدر آرزو داشتم، تا همه اونا من بودم!
آدما، مرگ مشخصی دارن که حتما ازش بی خبرن...
اما من مطمئنم، از حسادت دق می کنم.
پویا_جمشیدی
اغلب مردم
تعریف و تمجیدها را ظرف چنددقیقه فراموش میکنند،
اما یک اهانت را سالها بهخاطر میسپارند.
آنها
مانند آشغالجمعکنهایی هستند
که هنوز توهینی را که مثلا بیستسال پیش به آنها شده
با خود حمل میکنند
و بوی ناخوشایند این زبالهها
همواره آنان را میآزارد.
برای شادبودن
باید بر «افکار شاد» تمرکز کنید.
و باید ذهن خود را
از زبالههای تنفر،خشم،نگرانی و ترس رها کنید.
اندرو متیوس
آیا مجادله مفید است؟
نقل است که امام صادق(ع) فرمودند:
« از علامات #تواضع اینست که هر جای مجلس که بنشینی راضی باشی (اصرار نداشته باشی در صدر مجلس بنشینی) ، به هرکس برخورد می کنی #سلام کنی ، حتی وقتی حق با توست از #مجادله و بحث خودداری کنی و دوست نداشته باشی که تو را بخاطر تقوا #ستایش کنند. »
(کلینی، الکافی، ج2، ص122 و 123)
هنر_زندگی
اگر نمی توانی مدادی باشی که خوشبختی یک نفر را بنویسد
پس حداقل سعی کن پاک کنی باشی که غم کسی را پاک کند !
زندگی هنر نقاشی بدون پاک کن است
پس طوری زندگی کن که حسرت داشتن پاک کن را نخوری
در مقابل سختی ها همچون جزیره اى باش که دریا هم با تمام عظمت و قدرت نمى تواند سر او را زیر آب کند .
آدم های بزرگ قامتشان بلندتر نیست
خانه شان بزرگ تر نیست
ثروتشان بیشتر نیست
آنها قلبی وسیع و نگاهی مرتفع دارند.
داستان عشق خجالتی
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:
مرا بغل کن.
رئیس جمهور
از دختر یکی از دوستام پرسیدم که وقتی بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟
نگاهم کرد وگفت که میخوام رئیس جمهور بشم.
دوباره پرسیدم که اگه رئیس جمهوربشی اولین کاری که دوست داری انجام بدی چیه؟
جواب داد: به مردم گرسنه وبی خانمان کمک میکنم.
طنز
مردی زنی بسیار زشت رو نصیبش شد ...
شبی زن با ناز و غمزه فراوان از مرد پرسید که باید از که رو بپوشاند و نزد که رویش باز باشد؟
شوهر گفت:
از من بپوشان بقیه را مختاری ...
عبید زاکانی
ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ شکرانه
ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ؛
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺯﻧﺪگی ﺭﺍ
ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ!
پایان آدمیزاد
نه رفتن یار است
نه تنهایی
آدمی آن هنگام تمام میشود
که دلش پیر شود