سلام به "آنها" که همیشه دم دست هستند…
آدم
هایی که عجله ندارند.
"آنها" که «گوش» هستند.
"آنها" که هوای گفتگو دارند.
"آنها" که کلمه به کلمه با تو هستند.
وقتی از کسی رنجش و کینه ای به دل میگیریم، درحقیقت
برده ی او می شویم،
او
افکار ما را تحت کنترل خود می گیرد،
اشتهای
ما را از بین می برد،
آرامش
ذهن و نیات خوب ما را می رباید و لذت کار کردن را از ما می گیرد،
او
آزادی فکر را از ما می گیرد
دوست داشتنی شدن چنان کار سختی هم نیست…
برای
دوست داشته شدن،
نقاب
از چهره بردار
و
التماس و گدایی محبت نکن….
خوب
و ساده که باشی
در
دل همه جا داری….
به
داشته هایت بناز و
از
گذشته ات دل بکن….
لبخند بدون برنامه ریزی، بدون حسابگری، زیباترین پل
ارتباطی آدمهاست .ما لایه هایی را برای حفاظت از خود میسازیم. لایه مدارج و مدارک
علمی ، لایه موقعیت شغلی ،… و این که دوست
داریم ما را آن گونه ببینند که نیستیم.و این باعث فاصله و تنهایی و انزوا میشود.
چون زیر همه این لایه ها من حقیقی و ارزشمند نهفته می ماند.
وقتی
کودکی را میبینیم چرا لبخند میزنیم؟ چون انسانی را پیش روی خود می بینیم که
هیچ
یک از لایه هایی را که نام بردیم روی من طبیعی خود نکشیده است و با همه ی وجود
خود
و بی هیچ شائبه ای به ما لبخند میزند و آن روح کودکانه درون ماست که در واقع به
لبخند
او پاسخ میدهد و این پیوند را احساس می کند.
قایق تان شکست ؟ پاروی تان را آب برد؟ تورتان پاره
شد؟ صیدتان دوباره به دریا برگشت ؟
غمت
نباشد ،
چون
خدا با ماست!
اگر
قایقت شکست ، باشد !
دلت
نشکند! دلی نشکنی.
اگر
پارویت را آب برد ، باشد ! آبرویت را آب نبرد! آبرویی نبری.
اگر
صیدت از دستت رفت ، باشد ! امیدت از دست نرود! و امید کسی را ناامید نکنی.
امروز
اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت ، دستانت را که داری !
پس
خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن!
بیا
شکر کنیم که اگر کفشی به پا نداریم، پا که داریم راه برویم و اگر چیزی به دست
نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم.
دوباره
می سازیم و دوباره به دست می آوریم.
دوباره
می خریم و دوباره می خندیم.
یک مداد را که
خیلی به چشمهایتان
نزدیک
می کنید
آن
را دوتا میبینید ..!؟
دلیلش
این است که
چشمهایتان
لوچ میشود ...
روابط
عاطفی میان آدمها هم
همینطور
است ...