سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ق.ظ
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید
پیری برای جمعی سخن می راند،
لطیفه ای برای حضار
تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او
دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند….
او مجدد لطیفه را
تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمی توانید
بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و
بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
گذشته را فراموش
کنید و به جلو نگاه کنید…
۹۴/۰۴/۳۰