هیچ وقت لبخند را از لبهایت دریغ نکن
دختری را که در تصویر می بینید، کتی کرکپاتریک نام
دارد؛ کتی 21 ساله…
او
مبتلا به سرطان است و بیماری وی در بدترین وضعیت خود قرار دارد؛
کتی
تنها پنج روز بعد از مراسم عروسی اش فوت کرد.
دختری را که در تصویر می بینید، کتی کرکپاتریک نام
دارد؛ کتی 21 ساله…
او
مبتلا به سرطان است و بیماری وی در بدترین وضعیت خود قرار دارد؛
کتی
تنها پنج روز بعد از مراسم عروسی اش فوت کرد.
از امروز وجدانم برایم رژیم تجویز کرده ؛ باید از چند
غذای مضر روحی اجتناب کنم.
۱-از افکار منفی
۲-از آدمهای منفی مخرب و غیرسازنده
۳-از کسانی که لبخند را از من می
گیرند
هر صبح که پلک باز می کنم، دیروزهای مبهم خود را در
نامعلوم ترین جای کاینات دفن می کنم…
هر
صبح که پلک می گشایم، هیچ گذشته تلخی را به یاد نمی آورم…
من
چه قدر خوشبختم که هنوز می توانم صدای صمیمی گنجشک ها را بشنوم!
هر
آدمی، می تواند با آغاز صبح، متولد شود..
هر
صبح، بلندتر از باد به همه شمعدانی های پشت پنجره می گویم:
"سلام… صبح به خیر…"
به گزارش پایگاه خبری اختبار، واحد اطلاعات و اخبار حوزه ریاست دادگستری خراسان رضوی اطلاعیه مهمی در خصوص لزوم توجه بیش از پیش همشهریان محترم نسبت به اسناد رسمی منتشر کرد.
رأی وحدت رویه شماره ۷۴۰ ـ ۱۳۹۴/۱/۱۸۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با موضوع: تعیین میزان دیه از بین بردن طحال
منتشر شده در روزنامه رسمی چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴
همانقدر که مسخره
می کنیم احترام نمی گذاریم
همانقدر
که اشتباه میکنیم تفکر نمیکنیم
همانقدر
که عیب میبینیم برطرف نمی کنیم
از مرتضی پاشایی پرسیدند: «الان که میدونی بیماریت یه سرطان بدخیمه و درمان هم نداره، زندگیت چه فرقی کرده؟
مرتضی پاشایی گفت: «زندگیم فرقی نکرده، همان کارهایی رو میکنم که قبلا میکردم. ولی با شماها یه فرقی دارم. قدر ثانیههای زندگیم رو بیشتر میدونم و از هر ثانیه زندگیم، بیشتر از شما لذت میبرم. قدر نگاه مادرم و لبخند پدرم را بیشتر از شما میدونم. هر ثانیه از عمرم را با عشق سپری میکنم چون هر لحظه ممکنه این نفس بره و دیگه برنگرده. چون میدونم دیگه فرصت جبرانی نیست باید بهترین باشم و باید بهترین استفاده رو بکنم
********
جوری شده که
.
.
.
.
.
دو تا کارگر بگیری
ماشینتو هل بدن
خرجش از
بنزین کمتر در میاد!!
********
رفتم یوگا اسم بنویسم،
لامصـــب دو به شک بودم حالشو دارم برم یا نه!!!!
که
یارو گفت میای کلاس یه تشک و یه بالشم باید بیاری!
فهمیدم
همون ورزشیه که یه عمر دنبالش بودم!
********
خوش به حال دهه
هشتادیا !
مربی مهد کودکشون رو
صدا میکنن :
پریسا جون ... الهام
جون ... مریم جون ... زهره جون ...
والا ما یه خانوم
داشتیم اسمش
شمس النسا عبدالقادری
بود
از این سیبیلو ها