حقوقی اجتماعی مذهبی شعر و...

بررسی کلیه مسائل حقوقی اجتماعی مذهبی شعر و...

حقوقی اجتماعی مذهبی شعر و...

بررسی کلیه مسائل حقوقی اجتماعی مذهبی شعر و...

هدف از ایجاد این وبلاگ بررسی مسائل روز حقوقی اجتماعی شعر و طنز می باشد
نویسندگان
آخرین نظرات
  • ۱۴ شهریور ۹۵، ۱۶:۲۳ - sec ret
    :))
  • ۶ شهریور ۹۵، ۱۷:۱۴ - فروشگاه فایل پوشه
    جالب بود
  • ۳ شهریور ۹۵، ۱۷:۵۷ - Roghaieh ..
    :\

۱۰۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۴۴ ق.ظ

سپردن مشکل به خدا

سپردن مشکل به خدا

مشکل بیشتر مردم این است که می خواهند پیشاپیش راهها و چاره ها را بدانند.
می خواهند به عقل کل بگویند چگونه دعایشان را مستجاب کند.
به خرد و کاردانی و تدابیر خدا توکل نمی کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۴۴
حسن رضائی
يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۲۴ ب.ظ

حالا قصه‌ی چشمان یتیمی که نم می‌خورد، بماند...

کاش ؛

کسی یاد معلم‌هایمان می‌داد ...

 اول مهری

 شغل پدر‌ها را نپرسند؛

 وقتی هنوز احترام به همه‌ی شغل‌ها
و افتخار به همه‌ی پدر‌ها را ، یاد دانش آموزانشان نداده‌اند!

 حالا قصه‌ی چشمان یتیمی که نم می‌خورد، بماند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۲۴
حسن رضائی

ﯾﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺵ ﺍﺧﻼﻕ ﺗﺮﯾﻦ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ ﻣﺘﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ، ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﭽﮕﯿﻤﻮﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯿﺸﻮ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﻰ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﺎ ﻭﻟﻊ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﺵ
ﮔﻮﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۱۵
حسن رضائی
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ب.ظ

دیگه هیچی عین قدیم نیس چرا؟!!!


یه زمانی تو آشپزخونه ایرانی شتر می‌تونست رفت آمد کنه، بعد اومدن دیوارشو برداشتن شد اوپن!
هیچ‌کس هم دلیلشو نفهمید. بعد هی اون اوپن رو بردن عقب‌تر، تا اینکه اندازه یه جانماز فضا موند، اگه دو نفر همزمان داخل بودن و در یخچالو باز می‌کردی، می‌رفت تو کمر یکی دیگه. بعد خود اون اوپن هم آبش کردن، اندازه یه میز چرخ‌خیاطی باقی موند، اسمشو گذاشتن جزیره!
دیگه وسائل آشپزخونه اومده وسط هال عملا. انگار چادر هلال احمره! ..
 مهمونی که رو مبل نشسته میفهمه پیازارو‌ کجا میذارید، شکلاتا تو کدوم کشوئن، و چقد تو یخچال میوه هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۴۱
حسن رضائی
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ب.ظ

رهـگـذر کــمـی آهسته‌ تر اینجا زندگیست !!

می شود رفت
و زودتر
به مقصد رسید ،،،،
می شود با شتاب رفت
و گــُل‌های
 کنار جاده را ندید!!"
اماحیف است ،،،،
رهـگـذر کــمـی
 آهسته‌ تر اینجا زندگیست !!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۶
حسن رضائی
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ

طنز- آسایشگاه

طنز
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت : آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۴۸
حسن رضائی

 ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ !
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ لوس ﮐﻨﯽ، ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ .
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﯼ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ.ﺩﺭ ﺍین صورت ﯾﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ می شوند ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنند !
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، به رﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ ﮐﻦ ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ " ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ "  ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ...

دکتر_الهی_قمشه_ای




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۲۹
حسن رضائی
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۲۶ ق.ظ

چاه مکن بهرکسی اول خودت بعدش کسی

تو جلسه روضه خانومها.خانم روضه خون رو به بقیه کرد و گفت: به.شوهراتون حق ازدواج مجدد بدین تا به گناه
 آلوده نشن...!
همین نصیحت کافی بود که یه خانومی بلند بشه و بره در گوش خانم جلسه ای  بگه: خدا اموات شما رو بیامرزه که با این حرفت راحتم کردی، مونده بودم چجوری بهتون بگم..من زن دوم شوهرتون هستم...
خانم جلسه ای از حال رفت و بیهوش شد..
خلاصه با کلی آب پاشیدن رو صورتش و ماساژ قلبی به هوش اومد..
خانومه بهش گفت اگر خودت به حرفات پایبند نیستی الکی مردم رو نصیحت نکن..من خودم شوهر دارم فقط میخواستم ببینم خودت به حرفهایی که میزنی ایمان داری و عمل میکنی یا نه?!!

چاه مکن بهرکسی اول خودت بعدش کسی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۲۶
حسن رضائی
سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ب.ظ

ضرب المثل انگلیسی


ضرب المثل انگلیسی
اشتباه پزشک،زیرخاک دفن میشود
اشتباه یک مهندس،روی خاک سقوط میکند
اشتباه یک معلم ،روی خاک راه میرود و جهانی را به فنا میکشد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۳۰
حسن رضائی
سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۰۷ ق.ظ

همه چی با یه سؤ تفاهم ساده شروع شد.



بیدمجنون

همه چی با یه سؤ تفاهم ساده شروع شد. درست وقتی که اونو به یه فنجون چایی از فلاسک کوچولوی داخل کوله پشتیم دعوت کردم. همه من و فلاسکمو میشناختن، یه دانشجوی مهندسی که پاتوقش کتابخونه ی دانشکده بود و کمتر چایی شو با کسی شریک می شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۰۷
حسن رضائی